ما اومديم...
سلام....سلام شيرين عسل من، شاه پسر من، بردياي من... دوستاي گل و مهربونم... واااااااااااي چقدر نبوديماااا.چقدر دلم تنگ شده بود.چه اتفاقايي توي اين مدت افتاده و من ننوشتم.فكر نميكردم تلفن و اينترنت گرفتن توي اين خونه اينقدر طول بكشه.بهر حال تموم شد و ما از امروز كاملا فعال و پر انرژي با شما هستيم... برديا جونم، شما ديگه ماشالا مردي شدي واسه خودت.ديروز براي پيش 2 ثبت نامت كردم و ايشالا از چهار مهر بايد بري سر كلاس.با اينكه من و تو خاطره خوبي از مهد كودك نداريم ، ولي خوشبختانه تو خيلي ذوق داري نمي دونم تا آخر همينجور ميموني يا نه.مهد شادي.جاي قشنگي بود و مربي هاي خوبي هم داشت.اميدوارم بهترين لحظه هارو اونجا بگذروني جان...